چشمهایش...

دلنوشته های یک دختر بارونی

گاهی باید چشمها رو به واقعیت زندگی بست
بغضهارو قورت داد
اشکی که ازگوشه چشمت سرازیرشده رو خیلی زود پاک کرد
نفس عمیقی کشید
لبخند زد
وتمام سوزش قلبت رو با بوسه ای به سیگارداد
تا اون بجای توبسوزه ودودکنه و تمام وجودش مثل خودت نابود بشه

[تصویر: 94314961946489848963.jpg]


+ نوشته شده در پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:, ساعت 11:28 توسط صنم |